شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۴

تنگ ماهی پر از زندگی است

چشمانم؟
میدان جنگ
خاکش پر از ترکش
آبش ، شور شور شور
بی حصار
بی نگاه
بوی آتش میدهد
بوی عود

بی مرزم /من
بی تنم /من


مادر آمد
در دستهایش نیلوفر آبی
در گلویش هزار چکاوک بی حنجره
کجا بودیم؟
ها
گفتم مادر ....

پلک هایم؟
کهکشانی ترین راه شیرین است
پاهایم؟
حد فاصل عشق و جنون
دستهایت را به من بده
آبی ترین ساحل نگاهم را نشانت خواهم داد

اکسیژن واژه هایم شو
قربانی خنده هایت میشوم
صدایم کن
بگذار تا سکوت رنگ هجا بگیرد
بگذار تا زندگی ماهی شود
در تنگ بلور
آبش را زود به زود عوض میکنیم
نهنگ که شد
در دریاهای آزاد رهایش میکنیم
رها
و میگزاریم عشقمان را به جزایر بی تن نشان دهد

دستهایت را جای پاهایم مگذار...