به کی بگم که دست و دلم به هیچ کاری نمیره؟سالهای پیش که روی زمین سال تحویل رو جشن میگرفتیم اینجوری شد،حالا ایندفعه که سال تحویل روی هوام.هشت ساعت پرواز روی روانمه.خودمو که نمیتونم گول بزنم که.دلم تنگت میشه بچه.تنها دلخوشیم توی این آب و خاکی.هرچند جایی که دارم میرم پر از جاذبه است برام.ولی وقتی مقابلش تویی میشه دافعه.میشه سیاه چال.نه طبیعت بکر.
حالا آیه یاس نخونم.از قدیم و ندیم مامان بزرگه میگفت میخوایی بری جایی هی نه توش نیار.خدایی نکرده یه چیزی میشه اونوقت تا آخر عمرت پشیمونی.حالا که اون نیست و حنجره ش رو غذای کرمای خاکی کرده.اما صداش هنوز توی گوشمه.و اون خنده ی قشنگش که از پشت قاب هنوز که هنوزه قند توی دلم آب میکنه.
اومدم بگم سال 1386 مبارک،این همه حرف زدم.
مامان به در بکوبد که معلوم است چکار میکنی؟اهمیت ندهم و هر هر بخندم.اشکهام بریزد روی پیراهن خواب آبی رنگم که کلی خرس تنبل رویش دارد.و نگاهم بماند روی قرص های ویتامین.
عکس:به جان عزیزم یادم نیست از کجا کش رفتم.
با ترقه هایی به جنس اشک
و هیجانی به وسعت لذت
نمیدانم این که تازگی ها خودم را به بیخیالی میزنم و به مسخره ترین چیزهای ممکن میخندم یا حتی اینکه سیگارهام را میخواهم با تو بکشم و اگر تورا سه روز هم نبینم لب به سیگار نمیزنم،درمان موقتی است یا واقعا دارم آدم میشوم.
دلم میخواهد این را هم بنویسم.بعدها یادم باشد که چقدر پوست انداختم.
وقتی دکتر گفت روی تو بیشتر فکر کنم،انگار که از بالای یک آسمان خراش با مغز خوردم روی ماشینی که همان پایین پارک شده بود،و شیشه ی ماشین شکست.شکستم.
به قول دکتر من دوبل زنم.آنقدر که گاهی لطافت و نرمش و محبتم به درد چاه توالت میخورد،که زانو بزنی و بالا بیاوری ام.
با داشتن یک کره ی خالی چطوری عزیزم؟
*.*
نمیدونم واسه سرماست یا پوک بودن مغزم که این روزا هی فرت و فرت دلم میخواد خودمو بغل کنم.
*.*
اول باید درخت بود بعد آدم
*.*
واسه اولین بار بود که دلم خواست سال 1973 زنده بودم.درست وقتی که داشتم کنسرت کویین رو میدیدم.اونجاش که داشت توی بلند گو نعره میزد:اول رایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت