یکشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۷

هوا دیوونه شده.یه روز آفتاب میشه اونقدر که دلت میخواد شیشه های ماشین
رو بکشی پایین و هرچی کت و
کاپشنه بکنی از تنت.فرداش برف میاد چه برفی.تاکسی توی خیابون گیر نمیاد و
هیچ کس به قرارش سر وقت
نمیرسه و کافه ها پر میشه از آدمایی که دلشون یه لیوان چای و قهوه میخواد
با کلی اراجیف که به هم ببافن و
دلگیری عصرگاهی یه روز برفی رو از یادشون ببرن.یه روز هم فقط سوز
میاد.این از همه بدتره.
آدم تکلیفش با خودش معلوم نیست.

Posted by t | ۸:۳۷ بعدازظهر |

جمعه، دی ۰۶، ۱۳۸۷

کاش بساط سفر را میشد فراهم کنم.آن هم برای یک یا دو ماه.بروم جایی مثل
فرانسه که همیشه گزینه ی اول
سفرهایم هست و یا جایی مثل ایتالیا.تنها میرفتم بی آنکه نگران دیگران باشم.
صبح ها دوش میگرفتم و با یک فنجان چای شیرین و اگر پیدا میکردم تکه نانی
روزم شروع میشد.
لباس ساده و راحتی به تن میکردم و بی آنکه فکر کنم زیبا هستم و آیا
موهایم مرتب است یا نه بیرون میزدم.
تا جایی که میتوانستم خیابان ها را پیاده گز میکردم و هروقت خسته میشدم
توی ایستگاه اتوبوس روی یک
صندلی و شاید پارک بزرگی که یک دریاچه در وسطش داشت لم میدادم روی
نیمکت.به آدم ها نگاه میکردم .
اگر حسش بود روزنامه میخواندم و بعد دوباره راه می افتادم به سمت جاهای
دیدنی.بنا های تاریخی
و نقاشی های حیرت انگیز دوران رنسانس.ساعت ها مینشستم توی کلیسا و به شمع
ها و عودها و
مجسمه ها خیره میشدم.بعد شاید عصر ها کافه میرفتم و با خیال راحت قهوه
فرانسه با شیر سفارش
میدادم و چیزکی از سر دلخوشی و نه دلتنگی مینوشتم. زمان مفهوم خودش را
از دست میداد و من فارغ از دنیا میتوانستم به همین حالا فکر کنم.به
روزگاری که تند تند میدود از
پی بی مقصدی.مثل اسب آسیاب که چشم هایش را بسته اند.

Posted by t | ۱:۰۲ قبل‌ازظهر |

شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۷

تنها که باشی یلداهم میشه مثه تموم شبای قبل.کش دار و ساکت و ملتهب.میرم بخوابم.

Posted by t | ۱۱:۲۰ قبل‌ازظهر |

چهارشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۷


اولین برف امسال بارید امشب.پشت فرمان بودم و دود سیگار میرفت از لای پنجره بالا و در دانه های
درشت برف گم میشد.یکشنبه ی غم انگیز را در حالی گوش میدادم که زینب از روی کاپوت ماشین بغل دستمان
که توی ترافیک ایستاده بود برف برمیداشت و گوله میکرد میزد توی صورت من.
میخندیدیم.توی فکرم تو بودی.کاش میشد همانجا در ماشین را باز کنم و بیخیال آدمها که زل
میزدند حتما توی صورتم که نکند دیوانه است و این ها راه می افتادم بین
ماشین ها .
برف پاکن ها روی شیشه ی ماشین ها هی قژقژ میکرد و من به رطوبت برف هایی فکر میکردم که روی صورتم
مینشست و آب میشد.
دلم برای کسی تنگ بود که خاطره های خوش گذشته ی مان آنقدر زیاد بود
که میپکیدم اگر فراموشش میکردم.آنوقت خط بزرگی روی خودم کشیده بودم و تمام.
فاطمه میگفت:جواب خوبی هیچوقت بدی نبوده و نیست.من اما به جواب ها فکر
نمیکنم.
این سوال هاست که توی فکرم را سوراخ میکند و گاهی نشت میکنم از پلک هایم و بند نمی آیم.
مثل همین برفی که دارد چهار ساعت تمام میبارد و تمامی ندارد.

Posted by t | ۷:۳۲ قبل‌ازظهر |

دوشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۷

Posted by t | ۸:۵۸ بعدازظهر |

جمعه، آذر ۲۲، ۱۳۸۷

این بود شهری که وجب به وجبش خاطره بود برایم؟حالا دارد ازدحامش خفه ام میکند.
نفس کم می آورم.دوست دارم دور بشم از آن.بروم جایی که منتظر هیچ اتفاق
تازه یی نباشم.
عصرها با دوچرخه راه بیافتم به سمت کافه یی که روزنامه های آن روز را بخوانم و
موزیک خوب گوش بدهم و از قهوه ی فرانسه ی تلخش لذت ببرم.و هیچ کسی منتظر
دیر آمدن و نیامدنم
نباشد.


پ.ن:عکس از بالای برج میلاد

Posted by t | ۶:۳۹ قبل‌ازظهر |

یکشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۷

روزایی که...

رورزایی که با بدن درد شروع میشه./

روزایی که با کلاس هفت و نیم صبح استاد فسیل شروع میشه./

روزایی که با جیغ داداشه و صدای اخبار باباهه شروع میشه./

روزایی که با صدای الارم موبایل یا صدای ویبره ی اس ام شروع میشه./

روزایی که با صدای حمید شروع میشه./

روزایی که با خوابالودگی زیر دوش شروع میشه./

روزایی که با صدای سگ همسایه شروع میشه./

روزایی که اصلا شروع نمیشه./

Posted by t | ۷:۴۸ بعدازظهر |

دوشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۷

Slepp don't weep

Sleep, don't weep, my sweet love
Your face is all wet and your day was rough
So do what you must do to find yourself
Wear another shoe, or paint my shelf
Those times that I was broke, and you stood strong
I think I found a place where I...

Sleep, don't weep, my sweet love
Your face it's all wet 'cause our days were rough
So do what you must do to fill that hole
Wear another shoe to comfort the soul
Those times that I was broke, and you stood strong
I think I found a place where I feel I will...

Sleep, don't weep, my sweet love
My face it's all wet 'cause my day was rough
So do what you must do to find yourself
Wear another shoe, or paint my shelf
Those times that I was broke, and you stood strong
I hope I find a place where I feel I belong

Sleep, don't weep, my sweet love
My face is all wet 'cause my day was rough