به یه جا میرسی که میبینی عاشق های سینه چاک هم تا وقتی به پات میشینن
که آخرین تیر خلاصت رو نزدی.بعدش با یه قیافه ی حق به جانبی که یعنی ما همه ی
تلاشمون رو کردیم تو نخواستی دست یکی رو میگیرن میبرن به رفقای قدیمیت نشون میدن
که خبرش به گوشت برسه فلانی هم آره و اینا.
که آخرین تیر خلاصت رو نزدی.بعدش با یه قیافه ی حق به جانبی که یعنی ما همه ی
تلاشمون رو کردیم تو نخواستی دست یکی رو میگیرن میبرن به رفقای قدیمیت نشون میدن
که خبرش به گوشت برسه فلانی هم آره و اینا.
Posted by t | ۱۱:۲۰ قبلازظهر |
![]() |
جمعه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۹
بیست و هفت فروردین هشتاد ونه./من بزرگ شدم.
Posted by t | ۱۱:۴۹ قبلازظهر |
![]() |
دوشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۹
چقدر خوشحالم که دیگه سایه ات هم توی زندگیم نمیبینم.
Posted by t | ۱۱:۱۱ قبلازظهر |
![]() |
شنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۹
طرف بلد نیست شراب بندازه توش الکل ریخته میده به خورد ما :ي
من نمیدونم این فاز مستی چیه که انقدر آدمو به غلط کردن میندازه.
من نمیدونم این فاز مستی چیه که انقدر آدمو به غلط کردن میندازه.
Posted by t | ۹:۵۴ قبلازظهر |
![]() |
جمعه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۹